علي كياعلي كيا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

دفترچه خاطرات علی کیا کوچولو

من متولد ۲۵خرداد ۹۱ ام

ايستگاه اوپوچي(اتوبوس)

چند روز پيش ميخواستيم بريم خونه ماماني شما انقد اوپوچي اوپوچي كردي كه تصميم گرفتيم سوار اتوبوس شيم خاله اسما هم باهامون بود همچين با هيجان به اتوبوسا نگاه ميكردي كه نگو بالاخره بعد از كلي انتطار اوپوچي مورد نطر اومد و سوار شديم ...
10 اسفند 1392

اولين شب تنهايي

بالاخره بعد از بيست ماه وده روز كنار بابا و مامان خوابيدن تصميم گرفتيم كه ديگه مستقل بشي و تو اتاق خودت بخوابي ديشب كه تو اتاقت خوابيدي حسابي پدر مامان در آوردي چند بار بيدار شدي منم سريع ميومدم پيشت البته واسه ما هم سخت آخه عادت كرده بوديم كه 3 تايي باهم بخوابيم ولي چه ميشه كرد ديگه بزرگ شدي بايد تنها بخوابي ...
6 اسفند 1392

لغت نامه علي كيا

پيچ گوشتي ← پيچي چي شكم ← چي م′م الو ← ادوو 9← نخ  ٥← پ’ج شكلات← گيگاگي پرچم ← پچی مثلث ←ب’ب’جی خاموش ←آموش جارو ←دادو صندلی ←ددنی نشتن←میش گوجه ←گوجی شیر ← جی خوابیدن ← آپیش گربه← میو ممنون← منوک فلش←   فیشیش اتوبوس← اوپوچي بابا جون← بابا جوك يا بابانوك بغل ← ب’ب’ق ...
6 اسفند 1392

سوپراستار

ديروز عصر يسر رفتيم بيرون بابا شام بردمون سوپر استار شما هم حسابي با وسايل بازي سرگرم شدي كلي بهت خوش گذشت بعدشم رفتيم فروشگاه وسايل و اسباب بازي فكري هونيا برات پازل و ميله هوش خريديم اونجام واسه خودت دوست پيدا كردي و مشغول بازي شدي يه تخت سياه اونجا بود شما هم با گچ خطاي صاف ميكشيدي و ميگفتي مار قربونت بره مامان ...
30 بهمن 1392

كنسرت سالار عقيلي

ديروز آقاي عقيلي تو تالار اروس كنسرت داشت ما هم بليط گرفتيم و رفتيم البته بدون شما آخه شما هنوز درك درستي از موسيقي سنتي نداري چند سال بعد كه بزرگتر بشي باهم ميريم خيلي خوب بود منو و بابا كه علاقه زيادي به موسيقي داريم حسابي كيف كرديم من كه نميتونستم دل بكنم دست بابايي درد نكنه كه مارو (عمه و خاله اسما و طوبا)برد كنسرت ...
28 بهمن 1392

پارك ملت

عصر ديروز هوا خيلي خوب بود واسه همين به اتفاق بهار و احمدرضا رفتيم پارك ملت حسابي دوييدي اين ور اونور ...
26 بهمن 1392