ديگه بايد آستيناتو بالا بزني مامان
كرج (خونه خاله منيره)
برج ميلاد
سفر به تهران(پارك قيطريه)
سفر به تهران (داخل ماشين)
تو راه كه داشتيم ميرفتيم سمت تهران شما هم غرق مطالعه بودي و كتاب فرانكلين ميخوندي ...
نویسنده :
مامان و بابا
15:14
سفر به تهران(شهربازي)
پنجشنبه هفته پيش كه ميشه 6آذر با ماشين شخصي راهي تهران شديم عمو جمشيد و بابا رضا و مامانيم همراه ما بودن 4_5 روزي تهران بوديم و سه شنبه صبح راه افتاديم به سمت شهرو ديار خودمون تو اين چند روز حسابي خوش گذشت به شما كه بيشتر از ما صبح روز جمعه شمارو برديم شهر بازي آخه بابارضا قول داده بود كه بردت من و دايي كه بچه بوديم وقتي ميرفتيم تهران هميشه بابارضا مارو ميبرد اونجا وقتي رفتيم تو ياد خاطرات بچگيمون افتادم يه ساعتي تو شهر بازي بوديم و شما كلي كيف كردي بعد رفتيم خونه عمه پروانه و بعد از ظهر راهي خونه خاله منيره شديم خاله اينا رو حسابي غافل گير كرديم و كلي خنديديم بريم سراغ بقيه عكسا ...
نویسنده :
مامان و بابا
15:11
آن روزها
اين كتاب مامان و بابا برات خريدن تا شعراشو ياددت بدن خيلي شعراشو دوست داري شعر انارم حفظ كردي آفرين به تو كه انقد با هوشي ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:02
سالگرد ازدواج
ديروز سالگرد ازدواج مامان و بابا بود مامان كيك و شام درست كرد و رفتيم خونه بابارضا نوش جان كرديم جاي ماماني خاله اسما حسابي خالي بود آخه چند روزي رفتن تهران ...
نویسنده :
مامان و بابا
12:44
88.8.28
زندگي رويايي ست مرگ بيداري از آن و تو چون پروازي رويايي ترين صحنه هر رويايي وه چه زيباست تعبير تو در بيداري ...
نویسنده :
مامان و بابا
12:42