علي كياعلي كيا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

دفترچه خاطرات علی کیا کوچولو

من متولد ۲۵خرداد ۹۱ ام

تاج محل

پنج شنبه بصرف ناهار بابايي ماروبرد تاج محل حسابي چسبيد هوا خنك بود و درختا همه پر شكوفه بودن خلاصه هوا خيلي خوب بود شما هم كه همش پي گربه ها بودي آخه تا بوي كباب به دماغشون خورد سريع خودشون رسوندن پيش ما شما هم حسابي بازي كردي همش ميگفتي گربه بيا بهشون نون ميدادي قربونت برم كه انقد مهربوني   ...
6 ارديبهشت 1393

مامان پل

  قند عسلم انقد دوست داري مامان برات پل درست كنه و شما ماشين و قطار از زيرش رد كني بعد از رد كردن ماشينا نوبت به خودت ميرسه با كله ميري تو پل بعدش كه ميبيني نميتوني رد بشي ميگي ع’د’دي بژرگ يعني اينكه علي كيا بزرگ و نميتونه از زير پل رد شه ...
3 ارديبهشت 1393

الو سلام

تازگيا وقتي حوصله ات سر ميره با تلفن صحبت ميكني مامان شماره رو ميگيره شما هم حرف ميزني اينجا داري با بابا رضا حرف ميزني وميگي بريم باغ بعدشم ميگي باباجي (بابا رضا) خوايش (خواهش) امروزم تلفني با بابا صحبت كردي و گفتي بابا بشتني قربون شيرين زبونيات بره مامان ...
3 ارديبهشت 1393

درك مفاهيم

گل پسرم مفاهيم بزرگ و كوچيك و سنگين و سرد و گرم و خيس و خشك و پر و خالي تاريك و روشن بخوبي ياد گرفتي آفرين به تو عسلم ...
2 ارديبهشت 1393

چی میخوره؟

علی کیا خرگوش چی میخوره؟هبیج میمون چی میخوره؟ موژ بع بعی چی میخوره؟علف هاپو چی میخوره؟اسگناک(استخوان) ...
30 فروردين 1393

پسر شجاع

  چند روزي ميشه كه حركات آكروباتيك انجام ميدي واميستي بقول خودت رو كامونو (كاميون) اينجام داري يالا ميدي با بابا ...
27 فروردين 1393

سلام بابا

تازگيا ياد گرفتي در و ميبندي رو مامان و من در ميزنم و شمادر باز ميكني و ميگي سلام مهمون بعدشم دست ميدي باهام امروز ظهر كه بابا از سركار اومد در باز كردي با صداي بلند گفتي سلام بابا بعد چند دقيقه ام گفتي خشته نباشي ما هم انقد ذوق كرديم كه نگو راستي اسم و فاميلتم ياد گرفتي وميگي ميگيم اسمت چيه ميگي ع’د’دي معماري ...
24 فروردين 1393