حال اين روزهاي ما
قند عسل مامان و بابا ؛ اين روزاي ما پر شده از حرفاي قشنگ و شيطونياي شما
انقد بلبل زبوني ميكني كه نگو دستات كرم ميزني و ميگي مامان دستام كرمي بايد
جذب شه يا وقتي ميريم بيرون دم در ميگي مامان گاز بستي يا يه چيزي روغيب
ميكني ميگي هجي مجي ناپرجي يا بعضي كلمات با اينكه بلدي اشتباه تلفظ ميكني
و ميگي وقتي كوچولو بودم ايجوري ميگفتم
يه چند وقتي ميشه كه بهونه گير شدي و سر هر چيز كوچيكي قشقرق به پا
ميكني كلي گريه ميكني و داد ميزني كه البته اينا اقتضاي سنت هر از چند
وقتي رفتارهاي جديدي از خودت نشون ميدي امروز دراز كشيدي رو فرش
آشپزخونه ميگي ببينم دنيا دست كيه
كم كم داري جيشتو ميگي تنبل خان بهت گفتم اگه ياد بگيري بري دستشويي
بابا ميبردت استخر وقتي ميگي جيش دارم پشت بندش زود ميگي مامان بريم
استخر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی