سيزده بدر(باغ بابا رضا )
سيزده بدر رفتيم باغ بابارضا يه سي نفري بوديم ناهارم كوفته داشتيم تولدم داشتيم كه شمعشو شما فوت كردي كليم رقصيدي تراكتور سواريم كردي خلاصه خيلي خيلي خوش گذشت انقد خسته بودي كه ساعت 9 شب خوابيدي و ساعت ده صبح بيدار شدي ...
نویسنده :
مامان و بابا
18:25
طبيعت زيباي سد
12 فروردين همراه عمه و مامان ريز (مامان بابايي) رفتيم سد خيلي قشنگ بود شما هم يه فرفره گرفته بودي دستت اينور اونور ميرفتي بعدشم كه نگهبان سد ديدي كلاه گذاشتي سرت و گفتي بنگ بنگ من آقاي پليسم روز خوبي بود ...
نویسنده :
مامان و بابا
18:15
يه سفر نصف روز به تبريز
ارگ عليشاه 8فروردين يهو تصميم گرفتيم بريم تبريز چون بابا مرخصي نداشت بعد از ظهر حركت كرديم يه گشتي تو شهر زديم و آخرسرم رفتيم شام رستوران ايماني مهمون بابارضا با اينكه فرصت خيلي كم بود ولي خوش گذشت ساعت دو بود رسيديم خونه ...
نویسنده :
مامان و بابا
20:25
نوروز 1394
آرزويم اين است آسمانت بي غبار سهم چشمانت بهار قلبت از هر غصه دور بزم عشقت پر سرور بخت و تقديرت قشنگ عمر شيرينت بلند ...
نویسنده :
مامان و بابا
16:29