علي كياعلي كيا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

دفترچه خاطرات علی کیا کوچولو

من متولد ۲۵خرداد ۹۱ ام

تولد عمه جون

ده بهمن تولد عمه جون بود مامان تصميم گرفت عمه رو غافلگير كنه واسه خاطر همين بدون اينكه عمه بويي ببره كيك و ژله و آش دوغ درست كرد و يه چند نفر از فاميل هم دعوت كرد به صرف عصرونه  بعد از كمي كپ و گفت آهنگ تولد گذاشتيم و كيك آورديم عمه حسابي غافلگير شده بود و زبونش بند اومده بود كليم دلخور شد كه چرا به زحمت افتاديم شما هم كه نذاشتي يه عكس درست حسابي ازت بگيريم شيطون ...
15 بهمن 1392

عروسك بچگياي عمه

ديشب شام خونه مامان ريزه(مامان بابايي) مهمون بوديم بعد شام عمه عروسك بچگياشو آورد داد دست شما‚ شما هم كلي ذوق كردي اين عروسك مال حدودأ 35 سال پيش آفرين به عمه جون كه انقد با سليقه است ...
13 بهمن 1392

تولد خاله اوبا

تو اين چند روز حسابي بهمون خوش گذشت آخه عمه پروانه و صفا جون با استفاده از اصل غافلگيري وكاملإ سر زده از تهران اومدن خونه بابارضا اينا ما هم تولد طوبارو دو روز زودتر گرفتيم كه عمه اينا هم باشن امروز كه عمه اينا راهي تهران شدن بالافاصله خاله منيره اينا با استفاده از همون اصل از كرج اومدن خونه بابارضا اينا چه برو بيايي شده اين روزا شما هم كه حسابي خوش به حالت اميدوارم هميشه لبت خندون ودلت شاد باشه پسر عسلم   ...
4 بهمن 1392

خانه دوست

من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست   بر درش برگ گلی میکوبم روی آن با قلم سبز بهار مینویسم خانه دوستی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر خانه دوست کجاست ...
1 بهمن 1392

جشن تولد اميرعلي

  ديروز جشن تولد اميرعلي پسر دوست خاله اسما بود مامان و علي كيا هم دعوت بودن به شما كه حسابي خوش گذشت رقصيدي از پله ها بالا پايين رفتي كليم چيز ميز خوردي راستي يادم رفت بنويسم همش با دست ميزدي رو سراميكا و ميگفتي مامان لوزي آخه سراميكا شكل لوزي بودن قربونت برم كه انقد دقيق و باهوشي ماشاا... به گل پسرمون   ...
1 بهمن 1392