بچه هاي همسايه
اوايل آبان بود رفتيم باغ بابا رضا ناهار و خورديم و شما يكم
خوابيدي و بعد بيدار شدن گفتي بريم گاو هديه رو ببينيم
هديه دختر همسايه باغ بابا رضاست يه چندتايي گاو دارن
كه شما عاشق شوني ميري پيششون و نازشون ميكني
دست وردارم نيستي با كلي خواهش تمنا ازشون دل
ميكني خلاصه حكايتي داريم با اين گاوا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی