علي كياعلي كيا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

دفترچه خاطرات علی کیا کوچولو

من متولد ۲۵خرداد ۹۱ ام

قبول حق پسرم

علي كيا جون از وقتي رفتي امامزاده نماز خون شدي وقتي بهت ميگيم الله اكبر كن زودي دستاتو ميبري اطراف گوشت بعدشم ميري سجده البته به سبك خودت ...
15 مرداد 1392

زيارت قبول

  خدايا من در كلبه فقيرانه خود چيزي دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري من چون تويي دارم ولي تو چون خود نداري ...
13 مرداد 1392

ميخوام خودم بخورم

گل پسرم چند روز پيش قبل اينكه مريض بشي و تب كني واست ناهار آوردم كه بخوري هر كاري كردم نخوردي ميخواستي با دستاي خودت بخوري منو و بابام از فرصت استفاده كرديم و ازت عكس گرفتيم بعد تموم شدن غذا كاسه رو برگردوندي سرت آخر سرم لاي زير انداز راهي حموم شدي ...
10 مرداد 1392

تلاش

                                                                           این چه کاری مامان جان نمیگی میوفتم خدایی نکرده طوریم میشه اینجا داری تلاش میکنی که دستت برسه به ماشینت که انداختیش زمین ...
5 مرداد 1392

بدون عنوان

از آفتاب گردان بياموز گل افتابگردان رو به نور ميچرخد و آدمي رو به خدا ما همه آفتابگردانيم اگر آفتابگردان به خاك خيره شود و به تيرگي ديگر آفتابگردان نيست آفتابگردان كاشف معدن صبح است و با سياهي نسبتي ندارد اينها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشايش ميكردم كه خورشيد كوچكي بود در زمين كه هر گلبرگش شعله اي بود و دايره اي داغ در دلش ميسوخت آفتابگردان به من گفت وقتي دهقان بذر آفتابگردان را ميكارد مطمئن است كه او خورشيد را پيدا خواهد كرد آفتابگردان هيچ وقت چيزي را با خورشيد اشتباه نميگيرد اما انسان همه چيز را با خدا اشتباه ميگيرد آفتابگردان راهش را بلد است و كارش را ميداند او جز دوست داشتن آفتاب و فهميدن خورشيد كاري ...
2 مرداد 1392