بدون عنوان
لباس مهموني پوشيدم برم جشن تولد ساحل جون البته قبلش مامانم داشت ازم عكس ميگرفت منم داشتم با پرده بازي ميكردم ...
نویسنده :
مامان و بابا
14:01
بدون عنوان
اين عكسو ماماني وقتي امروز صبح از خواب بيدار شدم گرفته ژولي پولي شدم ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:36
بدون عنوان
اينم از اولين كتابي كه پاره كردم البته دور از چشم مامان و بابا يكمشم خوردم ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:28
بدون عنوان
چند روز پيش مريض شده بودم واسه تسكين درد داشتم با داروهام بازي ميكردم البته مامان و بابام سرما خوردن خانوادگي مريض شديم ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:25
بدون عنوان
اي زنبور طلايي نيش ميزني بلايي زمستونا خوابيدي خواب بهارو ديدي پاشو پاشو بهار گل وا شده دوباره پاشو برو به صحرا شيره بگير ز گلها عسل بيار براي علي كيا اين شعرو عمه آرزو واسم ميخونه منم كيف ميكنم ...
نویسنده :
مامان و بابا
12:36
بدون عنوان
عجب شازده پسري
بدون عنوان
بدون عنوان
این قند عسل ما بجای این که فکرش پی تاب بازی باشه داره بند تاب میخوره ...
نویسنده :
مامان و بابا
21:14