بدون عنوان اين عكسو ماماني وقتي امروز صبح از خواب بيدار شدم گرفته ژولي پولي شدم ... نویسنده : مامان و بابا 13:36 30 دی 1391 235 0 0 ادامه مطلب
بدون عنوان اينم از اولين كتابي كه پاره كردم البته دور از چشم مامان و بابا يكمشم خوردم ... نویسنده : مامان و بابا 13:28 30 دی 1391 235 0 1 ادامه مطلب
بدون عنوان چند روز پيش مريض شده بودم واسه تسكين درد داشتم با داروهام بازي ميكردم البته مامان و بابام سرما خوردن خانوادگي مريض شديم ... نویسنده : مامان و بابا 13:25 30 دی 1391 188 0 0 ادامه مطلب
بدون عنوان اي زنبور طلايي نيش ميزني بلايي زمستونا خوابيدي خواب بهارو ديدي پاشو پاشو بهار گل وا شده دوباره پاشو برو به صحرا شيره بگير ز گلها عسل بيار براي علي كيا اين شعرو عمه آرزو واسم ميخونه منم كيف ميكنم ... نویسنده : مامان و بابا 12:36 28 دی 1391 256 0 0 ادامه مطلب
بدون عنوان این قند عسل ما بجای این که فکرش پی تاب بازی باشه داره بند تاب میخوره ... نویسنده : مامان و بابا 21:14 20 دی 1391 206 0 0 ادامه مطلب